بنا بر درخواست یکی از دوستان عزیز ((خدایان و اساطیر یونان باستان))

Hesit
Hesitia الهه زندگی خانوادگی
هستیا (Hestia)
هستیا بزرگترین خواهر زئوس و الهه حاکم بر زندگی خانوادگی و به عبارتی اجاق خانه بود. او برای فرار از تقاضای عاشقانه برادرانش پوزئیدون و آپولو، قسم خورد که همواره دوشیزه باقی بماند. هستیا الهه ایست که تخت سلطنتی ندارد، اما نگهداری از آتش مقدس المپ بر عهده او است و به همین دلیل تمام آتشکده ها و اجاقهای منازل از آن او است. هستیا ملایم ترین و مهربان ترین الهه المپ است و سمبل اتحاد بین شهر مادر Metropolis و مردم شهرکها و دهکده هایی است که برای بردن آتش به معبد می آمدند و در واقع اجاق خانه همه مردم از یک آتش گرم میشد.
Ares
Ares خدای جنگ
آرس (Ares)
آرس پسر زئوس و هرا و خدای جنگ است. او فردی رشید و زیبا اما بسیار قسی القلب و خونخوار بوده است خواهرش اریس Eris الهه نزاع و کشمکش، یار جدایی ناپذیر او بود. آرس زمانی خوشحال میشد که صدای چکاچک شمشیرها را بشنود، در این زمان او کلاه خود درخشانش را بر سر میگذاشت و سوار بر ارابه جنگ به قلب میدان جنگ میرفت و کاری به برنده و بازنده نداشت، فقط به دنبال خونریزی بود. کسانی که همواره همراه او بودند درد، اضطراب، قحطی و گمنامی بودند. هرا و زئوس هردو به آرس بیعلاقه بودند و او بیشتر توسط اهالی تراسیا Thracia که مردمی وحشی و خشن بودند پرستیده میشد. کرکس و سگ جانورانی بودند که در کنار این خدا تصویر میشدند.


Athena
Athena الهه شهر، صنایع دستی و کشاورزی
آتنا (Athena)
آتنا، الهه باکره، دختر زئوس است و مادری ندارد، زیرا به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه از پیشانی زئوس خارج شده است. علی رغم اینکه او در نبرد شجاع و خشن بوده اما زنی جنگجو به شمار نمی آمده زیرا نبردهای او همه برای دفاع از حریم خانه و شهر در مقابل دشمنان بوده است. آتنا الهه شهر، صنایع دستی و کشاورزی است. او برای تربیت و رام کردن اسب، افسار را اختراع کرد و از دیگر نو آوریهای او میتوان به ساختن ترومپت، فلوت، دیگ، شن کش، گاوآهن، کشتی و ارابه اشاره کرد. او تجسم دانایی، منطق و پاکی بوده و فرزند محبوب زئوس به شمار می آمده است. به همین خاطر اجازه داشت تا از اسلحه پدرش- صاعقه- استفاده کند. شهر محبوب او آتن، درخت مورد علاقه اش زیتون پرنده او جغد بوده اند.

بنا بر درخواست یکی از دوستان  عزیز  (( اسطوره های یونان باستان- 2))

Hera
هرا، خدای مادر
در زمانهای بسیار دور، انسان ناشناخته ها و وقایع طبیعی مانند باران، صاعقه، گرما و سرما، شب و روز، تغییر فصل، مرگ و زندگی و مانند اینها را زاییده قدرت خدایانی میدانست که بر زمین و موجودات آن حکومت میکردند.از نظر آنها این خدایان نه تنها به خودی خود در انجام بعضی امور و وقایع دست داشتند بلکه مناسبات و روابط بین آنها هم در سرنوشت انسانها تاثیر مستقیم داشت. خدایان باستان در تمام جوامع بشری وجود داشته اند و هیاتی انسانی با نیروی مافوق بشری داشته اند، آنها جاودان بودند و میتوانستند با انسانهای عادی وصلت کرده و بچهدار شوند، فرزندان این خدایان "نیمه خدا" بودند و با وجود داشتن قدرت مافوق بشری، میرا بودند.

خدایان و داستانهای اساطیری در ابتدا به منظور توضیح اسرار زندگی به کار میرفتند اما به تدریج نبرد موجودات افسانه ای و ماجراهای پر آب و تاب قهرمانان چنان شیرین و جذاب شد که با وجود پیشرفت علم و حضور پیامبران موحد، اساطیر باقی ماندند و در تمام هنرها حضور بارزی یافتند.

در این میان اساطیر یونان به دلیل تکیه فراوان ادبیات باستان یونان و بعد ادبیات مدرن جهان بر آنها و همچنین ساده تر بودن نامهای خدایان به گوش آشنا تر است.از طرفی نباید از تاثیر فراوان فیلمهایی که با تکیه بر اسطوره های یونان تهیه شده است غافل شویم. به همین دلیل معرفی خدایان اساطیری را با معرفی مختصر خدایان المپ (The Olympians) آغاز میکنیم.

خدایان المپ یا المپ نشینان
این خدایان 12 تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.

Zeus
سنگ برجسته زئوس به همراه همسرش هرا
زئوس (Zeus)
زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده ، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمان شکنی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.

Poseidon
پوزئیدون خدای دریا
پوزئیدون Poseidon
پوزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار می روند. پوزئیدون با آمفی تریت Amphitrite که نوه اوسیانوس Oceanus تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.

Hades
هادس خدار مردگان
هادس Hades
هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینی ها Erinnyes یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار می رفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس Thanatos خدای مرگ بود

بزرگترین کشور جعلی تاریخ

شاید شما هم نام " گریگوری پوتمکین " را شنیده باشید, چرا که نام او در دنیای سینما به کرات عنوان شده است – و تا امروز دهها فیلم درباره او ساخته شده است , این شخص هیچگاه فیلم نساخت و حتا فیلمهای گریگوری پوتمکینکه درباره اش ساخته شد را هرگز ندید . " گریگوری پوتمکین " با مقوا و رنگ به ساختن روستاهای کوچک پرداخت و دهقانانی شادمان که از این سو به انسو میرفتند, را در انها گنجاند . او این کارها را برای خوشحال کردن زنی انجام داد که وی را بسیار دوست میداشت . ان زن کسی نبود جزء ملکه روسیه " کاترین کبیر ".!  " پوتمکین " مردی بود که امروزه زندگی و کارهایش در هاله ای از ابهام باقی مانده است . بسیاری از کارگردان هایی که در مورد وی فیلم ساخته اند, معتقدند که او با ملکه کاترین بصورت پنهانی ازدواج کرده بود .. ولی هیچ مدرکی قانع کننده ای در اثبات و یا ابطال این نظریه وجود ندارد . هر چه که بود – تنها این را میتوان حدس زد – که او در نزد ملکه کاترین از مقام والائی برخوردار بوده است . در سال 1783 میلادی و قتی " کاترین کبیر " شبیه جزیره " کریمه " را تصرف نمود, " گریگوری پوتمکین " را فرماندار ان ناحیه ساخت . وظیفه او این بود که ان سرزمین بی اب و علف را مبدل به کشوری پر رونق کند . " پوتمکین " با قوه تخیل و اراده ای راسخ دست بکار شد . او صدها عمل اصلاحی را به " کاترین " قول داد و در ظرف سه سال چندین سفر به شمال روسیه کرد تا موفقیتهایش را به عرض ملکه برساند . ملکه " کاترین " که از این گزارشها به وجد امده بود, اظهار تمایل کرد تا به چشم خویش شاهد این اصلاحات باشد . البته " پوتمکین " واقعا" ان سرزمین را شکوفا نکرده بود – بلکه به خاطر عشق به ملکه و فریب دادن او این سخنان را به عرض ملکه رسانده بود . وقتی " کاترین " خواست تا " کریمه " را از نزدیک ببیند, " پوتمکین " ناچار شد که بکار خود شتاب بدهد . " کاترین " بازدیدش از " کریمه " را بر کاترین کبیر ملکه روسیهروی یک سورتمه سلطنتی مخصوص که توسط سگها کشیده می شد – شروع کرد که به بزرگی یک اطاق بسیار بزرگ بود . او چهل هزار کنیز و غلام را نیز با خود اورده بود . در هر ایستگاه بین راه پانصد راس اسب تازه نفس و سگهای سورتمه کش منتظر تعویض شدن بودند . پیشترفتهای بین راه چشمان " کاترین " را خیره کرده بود . خانه های قدیمی با مقواه مرمت شده بودند . دختران جوان در مسیر ملکه گل می انداختند و اشخاص مسن و مریض را در خانه ها نگه داشته بودند تا دیده نشوند . درختهای مصنوعی خرابه های ویران را از دیده مخفی میکردند . گدائی ممنوع بود و به دستور " پوتمکین " همه چیز میبایستی پر از شادی و مسرت وانمود می شد . سالها قبل " کاترین کبیر " همان مسیر را پیموده بود و بدبختی و خشم مردم را بچشم خود دیده بود, ولی اینک از این همه تغییرات سخت تحت تاثیر قرار گرفته و کاملا متعجب شده بود . او خطاب به سفیر کبیر فرانسه گفت : ایا شبیه سرزمین پریان نیست.؟ همه اینها فقط چشمه کوچکی از کارهای " پوتمکین " هستند .! سفر واقعی در سرزمین پریان از رودخانه "دنپیر " شروع شد – هفت قصر شناور عظیم و هشتاد کشتی کوچکتر سه هزار نفر از شخصیت ها را از جلوی عجایب تمام نشدنی عبور میدادند . در حالیکه " کاترین کبیر " و ملازمان سلطنتی اش زیر سایبانهای ابریشمین می لمیدند و در بشقابهای طلائی شام میخوردند, یک منظره خارق العاده در پیش چشمانشان گسترده بود . روستاهائی که به طاق نصرتهای باشکوه مزین شده بودند . گله های احشام که مشغول چرا بودند . روستائی های بی غم که هنگام غروب به رقص و پایکوبی میپرداختند و همه چیز و همه چیز نشان از خوشی و رفاء مردم میداد .. " کاترین " اصلا نمیتوانست حدس بزند که ان سرزمین تصاویر تذئینیپریان نمیتوانند سرابی بیش باشند . طاق نصرتها مرتبا" جابجا می شدند – خانه های روستائی بدون سقف های واقعی و دارای در و پنجره کاذب بودند – روستاها را تخلیه کرده بودند – گله های احشام را از فواصل دور اورده بودند تا در انجا بچرانند – رقصان بی غم در واقع همان دهاتی های فقیری بودند که با تهدید و ضرب و شتم به رقصیدن وادار شده بودند.! انها را به زور سوار گاری میکردند و جلوی کاروان سلطنتی میبردند و روز بعد هم اینکار تکرار می شد .! " پوتمکین " در سه لنگرگاه موجود در کنار رودخانه, قصرهای جدید و باشکوهی ساخته بود که تمامی امکانات رفاهی را دارا بود . تک تک انها دارای ابشارهای مصنوعی و پارکی بودند با درختان قطوری که از جاهای دیگر اورده شده و در انجا کاشته شده بودند - و دیری نمی گذشت که با رفتن انها خشک و پژمرده می شدند .! ملکه بعد از پیمودن رودخانه با درشکه از قصباتی که مملو از کار و تلاش و شادمانی بود – عبور کرد . او اصلا نمی دانست که " پوتمکین " ان روستائیان را از فواصل دور و برای حفظ ظاهر به انجا اورده است . " کاترین کبیر " در " اکاترنیوسلاو " سنگ بنای کلیسای جامعی را گذاشت که قرار بود کلیسای جامع " سن پیتز " در " روم " را مانند یک کلیسای محقر جلوه دهد . در شهر " خرسون " او دژ با عظمتی را از دور مشاهده کرد و در شهر " سواستوپول " در حالیکه یکصد و هشتاد نوازنده در سر میز شام به نواختن مشغول بودند, او از لنگرگاه نو بنیاد مشرف به دریای سیاه نظارگره ناوگان سلطنتی بود . " پوتمکین " ان ناوگان را ظرف دوسال ساخته بود و توپهای موجود در عرشه کشتی ها به عنوان خوشامد گوئی بصدا در امدند . نقطه اوج این برنامه ها در شهر " پولتاوا " بود . در انجا " پوتمکین " نبردی را بنمایش گذاشت که پیروزی " پطر کبیر " را تداعی میکرد . ملکه کاترین با قلبی مالامال از سرور و ستایش به پایتخت بازگشت . شبیه جزیره " کریمه" مبدل به غرور ملی روسیه شده بود .!! ان کلیسای جامع در " اکاترینوسلاو " هرگز ساخته نشد – ناوگان کشتی های جنگی همچنان ناتوان بودند و نمیتوانستند در هیچ عملیاتی شرکت کنند, توپهای ان فقط پودر شلیک میکردند و قادر به شلیک گلوله نبودند – دژ عظیم " خرسون " از شن ساخته شده بود و با اولین رعد و برق ویران شد .! ملکه روسیه " کاترین کبیر " بدون اینکه بداند ان سرزمین زیبا, ابتکار مردی بود که وی را دوست میداشت و تنها برای فریب او ساخته شده بود – در واقع در بزرگترین تقلب تاریخ شریک شده بود .

هجوم به مقبره مرگ

سالهای بسیاری از کشف مقبره" توتن‏خامون" میگذرد . اما عجیبتر از کشف مومیایی و تابوت عظیم توتن‏خامون کتیبه ای است, که بر ان هشدار داده شده بود که " هركسى كه آرامش فرعون را بر هم زند، عفريت مرگ بال‏هاى خود را بر او خواهد كوفت " این کتیبه که معروف به نفرین اهرام و یا نفرین مقبره توتن‏خامون است – سالیان سال باعث شد تا داستانها و ماجراها توسط افراد مختلف نقل شود . این کتیبه به همراه لوازم و تابوت جواهر نشان توتن‏خامون , توریستهای بیشماری را بخود جلب می کنند و روزانه افراد زیادی از ان دیدن می کنند . مطلب امروز قسمتی از کتاب "در پيشگاه حقيقت"، نوشته رنه ويكتور پيل، ژان پيرامبروهوريس، میباشد . البته همین مطلب در کتاب " هجوم به مقبره مرگ " بقلم  " کلاری لیولین " و دکتر " رابرت بل ارد " نیز بچاپ رسیده است. کتاب فوق را با نام دیگری نیز میشناسند-" همراه شدن با بزرگترین ماجراجو & برای کشف گنجینه " این کتاب مربوط میشود به خاطرات " هواركارتر " و همراهانش برای کشف مقبره " توتن خامون " – اگر عمری بود و اگر فرصتی پیش امد – خلاصه ای از این تلاش باور نکردنی را در اینده در وبلاک خواهم گذاشت . تابوتی که معلوم نیست چگونه در مقبره جای گرفته.! گنجینه ملکه و تخت سلطنتی او .! وسایل و ارابه هایی که برای خاکسپاری " توتن هامون " بکار رفته و درون مقبره جای گرفته است . اما مطلب امروز ما مربوط میشود به" نفرین مقبره" .

 

 

هجوم به مقبره مرگ

 

كاهنان دربار فراعنه در تمدن مصر باستان، در زمره مرموزترين شخصيت‏هاى تاريخ به شمار مى‏روند تا جايى كه در خصوص زندگى برخى از آنان كتاب‏هايى مستقل به چاپ رسيده است.  هوش و فراست اين دولت مردان در سايه تمدن مصر، تنها به دايره نفوذ انكارناپذير آنان در ساختار حكومت فراعنه ختم نمى‏شود, بلكه با تسلط آنان برخى از علوم مانند, فيزيك و شيمى با استفاده از نوع معمارى و مواد مهلك و سمى,مقبره فراعنه رابه مرگ‏بارترين مكان‏ها براى هر فرد متجاوز به قبر فراعنه تبديل مى‏كردند - تا جايى كه هرفرد راه يافته به هواركارترگنجينه‏هاى مدفون در مقابر, اگر از تله‏هاى گوناگون چون فرو ريختن سقف یا حركت خود و با برداشتن سنگى از قبور عبور كند، گرفتار قارج‏هاى سمى مى‏شود كه در فضايى بسته انتظار هر راهزنى را مى‏كشد.


تبحر معماران مصر باستان در مهندسى اهرام تا بدان جا بود كه وقتى يكى از رهبران شوروى سابق حضور در مقبره يكى از فراعنه در اهرام ثلاثه را در برنامه‏هاى خود قرار داده بود. سروسى جاسوسى شوروى سابق (كا-گ- ب) با نتيجه‏گيرى از آخرين داده‏هاى دانشمندان در خصوص تمركز انرژى در نقطه مركزى آرامگاه، ديدار وى را لغو كرد.   امروز آميزه‏اى از واقعيت‏هاى اثبات شده علمى با برخى از حوادث و اتفاقات روزمره زندگى، به سوژه‏اى جذاب براى نويسندگانى مبدل شده است كه مخاطبين خود را براى لحظه‏اى در فضاى افسانه و حقيقت رها مى‏سازند. در هفدهم فوريه سال 1923 م. در شهر" لوكسور" مصر، حدود بيست نفر در برابر يك ديوار سنگى گرد آمده بودند. اين ديوار چندين هزار سال پيش تعبيه شده بود تا آرامش ابدى فرعون جوان " توتن‏خامون" را حفظ كند. در حدود بيست نفر شاهد، پشت سر "لردكارنارون"‏- و" هواركارتر"- باستان‏شناسان انگليسى كه سرنوشت خارق‏العاده‏شان موجب شد تا در سراسر جهان مشهور شوند، صف كشيده بودند. اندكى از ساعت دوى بعدازظهر گذشته بود. چند دقيقه بعد، "هواركارتر" تخريب اين ديوار را كه راه ورودى مقبره را بسته بود، آغاز لردكارنارونكرد. بازوى كارتر بالا رفت. در دست راست او يك چكش سنگين بود و با دست چپش مته بزرگى را گرفته بود تا اين ديوار اسرارآميز را سوراخ كند. حاضرين جملگى مى‏لرزيدندو" لردكارنارون " ناخودآگاه به فكر كتيبه‏اى افتاد كه بر روى گل آجرى نقش بسته بود. چند هفته پيش اين كتيبه را يافته و با زحمت بسيار موفق به خواندن متن آن شده بودند. در اين كتيبه، ظاهراً به پيدا كنندگان مقبره چنين اعلام خطر شده بود . . "هركسى كه آرامش فرعون را بر هم زند، عفريت مرگ بال‏هاى خود را بر او خواهد كوفت". "كارتر"، سوراخى را به اندازه دو برابر قطر بازوى خود ايجاد كرد و مقبره را به مدد يك لامپ برقى روشن كرد. جزئيات درون فضاى آرامگاه را ديگر مى‏شد به روشنى ديد. درخشش اشياء، چشمانش را زد. همه جا روى ديوارها و روى زمين آكنده از طلا بود. آرامگاه زرين در برابر ديدگان بهت‏زده باستان‏شناسان مى‏درخشيد. اين دو مرد شكاف ديوار را وسيع‏تر كردند. صندوق زرين عظيمى تقريباً همه فضاى مقبره را انباشته بود. در يك سوى آن دو در  فقل تعبيه شده بود, كه بدون زحمت و سروصداى زياد باز شدند. در درون اين صندوق,يك جعبه ديگر آن هم طلايى وجود داشت, اما بر روى درهايى كه در صندوق قرار گرفته بود، مهر و موم دست نخورده‏اى ديده مى‏شد كه معلوم بود از زمان تدفين فرعون تا اين زمان, هيچ كس آن چه را كه پشت اين مقبره در بسته پنهان شده, نديده است . اين دو باستان‏شناس، با دقت هر چه تمام‏تر، درهاى سرداب را بستند و دوباره راه آن را مسدود كردند. در ميان حاضرانى كه در بحر مكاشفت فرو رفته بودند, هيچ كس يك كلمه صحبت نمى‏كرد. در آن‏جا, يك وزیر, چندتن صاحب منصب عالى مقام دولت,باستان‏شناسان, دانشمندان، بازرس‏هاى كل اداره باستان‏شناسى مصر و دو زن وجود داشتند. در اين جمع بيست نفرى,سيزده نفر آنها در مدت چند ماه به طرز خشونت بار و مرموزى از بين رفتند. در حدود چهل روز بعد،"هواركارتر" از قاهره تلگرامى دريافت كرد به او خبر داده شده بود كه" لردكارنارون" شديداً بيمار است". هواركارتر" كه در" لوكسور" بود, زياد به اين تلگرام اهميت نداد, ولى به زودى تلگرام دومى با اين عبارت رسيد: جزء کارتر همه ناگهان مردندلردكارنارون به طور جدى بيمار است و تب شديدى دارد. كارتر با شتاب فراوان به سوى پايتخت مصر روانه شد. دوازده روز بود كه " لردكارنارون" با تب‏هاى بسيار شديد دست و پنجه نرم مى‏كرد. در اطاقى كه در هتل كنتينانتال داشت, گرما غالباً به چند درجه مى‏ريسيد. پسر" لردكارنارون" براى ديدن و مواظبت دائمى پدر به مصر رسيد. در همان شب ورود, در ساعت دو و ده دقيقه كم شب، توسط پرستار از خواب بيدار شد.  پدرش مرده بود. به اطاق پدر دويد و در لحظه‏اى كه مى‏خواست وارد اطاق شود، ناگهان همه چراغ‏ها خاموش شد . خواهر" لردكارنارون" اشك مى‏ريخت و آخرين كلماتى كه لرد بر زبان جارى كرد، وافعاً عجيب بودند: «صدايش را مى‏شنيدم به دنبالش راه افتاده‏ام...» در همان لحظه‏اى كه لرد در قاهره مشغول جان دادن بود. هزاران كيلومتر دورتر، يعنى در انگلستان و در منزل خانوادگى كارنارون‏ها, سگ كوچك لرد شروع به ناليدن كرد و آن‏گاه بر روى دو پاى خود ايستاد و سپس مرد . چند روز بعد، باستان شناس آمريكايى" آرتورميس" كه به" كارتر "كمك كرده بود تا ديوار اطاق فرعون راخراب كند، احساس خستگى كرد. پيش از آن كه حتى پزشكان بتوانند كوچك‏ترين اظهار نظرى كنند، عقلش را از دست داد و در همان هتلى كه لرد از دنيا رفته بود، او نيز جان داد . در همان زمان‏ها، ميلياردر معروف آمريكايى" جرج جى  گل وله " كه شديداً از مرگ دوست قديمى خود" لردكارنارون" متأثر شده بود، به وسيله كارتر, مقبره توتن خامون را تماشا كرد و فرداى آن روز, تب وحشتناكى او را انداخت. پزشكان نظر دادند كه بر اثر نارسايى قلبى مرده است. مرگى كه به هر حال عجيب و غريب بود و چهار هفته بعد از اعلاميه او در انكار نفرين فراعنه روى داد, يعنى همان روزى كه در موزه قاهره كه توسط "جمال محرز" اراده مى‏شد, اشياى گران بهايى را كه از مقبره "توتن خامون" به دست آمده بود. قرار مى‏دادند, به ويژه ماسك طلايى اين فرعون را كه بيست و پنج ليور سنگينى داشت. در تاريخ سوم نوامبر 1962 م. يك پروفسور پزشكى و زيست‏شناسى دانشگاه قاهره بعد  از مطالعه تمام نظريه‏ها و طرح نظريه داريواكتيويته و همین طور مسموميت محيط مقبره فرعون به علت بسته بودن كامل، خود را براى اعلام نظريه جنجال‏آفرين در باب اين به اصطلاح نفرين آماده مى‏كرد. پرفسور "عزالدين طاها"، اين حقه اسرارآميز را شكسته بود. روزنامه‏نگاران سراسر جهان به سالن كنفرانس هجوم آوردندو پروفسور رشته كلام را به دست گرفت. "چندین سال است كه من تعداد فراوانى از باستان شناسان و كاركنان موزه‏ها را مورد معاينه قرار مى‏دهم. در تمام موارد مشاهده كرده‏ام كه در بدن مريض‏هاى من ويروسى وجود دارد كه موجب تورم مجارى تنفسى شده و تب‏هاى بسيار شديدى را موجب مى‏شود: لذا توانسته‏ام در انسيتوى ميكروب‏شناسى دانشگاه قاهره، يك سلسله ويروس‏هاى خطرناكى را كه موجب ناخوشى‏هاى گوناگون است و بين آنها ويروس آسپرژينوس‏نيژر7 نيز بود، مشخص كنم. اين ويروس مى‏تواند به طور غير عادى در درون موميايى‏ها، در مقابر و اهرام، حدود حداقل سه تا چهارهزار سال زنده بماند" . پرفسور "طاها" چنين نتيجه گرفت: "اين كشف، يك بار براى هميشه اين فكر خرافى را در هم مى‏كشند كه جستجوگرانى كه در مقابر باستانى كار كرده‏اند, و بر تأثير نفرين مرده باشند. امروز هنوز هم كسانى هستند كه به تأثير نيروهاى فوق طبيعى باور دارند ؛ ولى ما بر اين مزخرفات خط بطلان مى‏كشيم". شب سوم نوامبر 1962 م. بسيارى از كسانى كه درتماس با موميايى فراعنه، مقابر و اهرام بوده‏اند، از سخنان پرفسور طاها تسكين يافتند و ترسشان از ميان رفت. روزنامه نگاران چكيده‏هاى فراوانى از كنفرانس طاها تهيه كرده و منتشر نمودند. "ما بر اين مزخرفات خط بطلان مى‏كشيم" و البته كه اين حرفها چرند و پرند بود. توجيه مرگ اسف بار حدود سى نفر محقق، فقط از جهت علمى مقدور است و نظريه پرفسور طاها قابل نقض و رد نبود . چند روز بعد، پرفسورطاها در جاده بين قاهره و سوئز اتومبيل مى‏راند. او پشت فرمان بود و در كنارش دو نفر از همكاران علمى او نشسته، از اين مزخرفات سخن مى‏گفتند كه ناگهان، درحالى كه اتومبيل پرفسور طاها در هفتاد كيلومترى مشرق قاهره مشغول رفتن بود، بدون هيچ دليلى به طرف دست چپ منحرف شد و اين اتومبيل در اين جاده خلوت با اتومبيل ديگرى بى دليل تصادف كردو پرفسور طاها و دو همكارش بى درنگ به قتل رسيدند؛ ولى مسافران اتومبيل ديگر فقط جراحات اندكى برداشتند. تشريح جسد پرفسور طاها نشان داد كه او نيز قربانى نارسايى قلبى شده است!.

ماسکی از طلای ناب که تصویر توتن خامون را نشان میدهد

 

  کارتر و مومیایی تون خامون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تمدنی اسرار امیز در زیر زمین

یک پدیده غیر عادی که آمیخته با روایات عجیب و غریب محلی بود, باعث شد تا توجه دانشمندان روسی را بسوی یک چاه بی انتها در جمهوری" اذربایجان " جلب نماید . دیواره ان چاه نور ابی رنگ مبهمی را انتشار میداد و صداهای عجیب و غریب زوزه یا سوت مانند از داخل ان بگوش میرسید . انطور که دانشمندان پی بردند هیچ چیز غیر عادی در انجا وجود نداشت . تعدادی از محققان تا عمق معینی از چاه پائین رفتند و در همان حال تعدادی نیز شکافها و سوراخ های اطراف ان محل را مورد کاوش قرار دادند – تا ببینند ارتباطی بین انها وجود دارد یا نه, وبیش از انچه انتظار داشتند یافتند . شبکه عظیمی از تونلهای زیر زمینی که بعدا" معلوم گردید با تونل های زیر زمینی "گرجستان" و "قزاقستان" نیز مربوط میباشند . ابتدا چنین تصور شد که انها متعلق به عصر ماقبل تاریخ است, زیرا در نزدیکی مدخل انجا استخوانهای انسانها و نقاشیها و خطوط نوشتاری مشاهده شد . اما تحقیقات بیشتر معلوم کرد که استخونها خیلی جدیدتر از خطوط و نقاشی هاست . همچنین معلوم گردید که اکثر تونلها به غارهایی که در کنار کوه کنده بودند, منتهی میشود . این تونلها نیز با سنگ ملاط اهک مسدود شده و مانع کاوش مناسب می شد . با وجود اینها تشکیل یک سیستم عریض قابل تردد را می داد که بعضی ها دایره ای ( چهار سو یا محل تلاقی چندین معبر ) و بعضی ها به صورت دالانهای کوتاه بن بست بودند و در سرتاسر ان چاه ها, کانالهایی انقدر باریک وجود داشت که حتا یک کودک هم نمیتوانست از داخل ان عبور نماید . یکی از تونلهای بزرگ ان که قابل تردد بود, بعد از مسافت قابل ملاحظه ای به یک هال وسیع زیر زمینی منتهی شد که بیش از 22 متر ارتفاع داشت . کاملا واضح بود که انجا حاصل کار موجودات با تمدن بوده است ,اما برای چه منظوری ساخته شده است.؟! تاکنون هیچ پاسخی وایده ای برای ان یافت نشده است .! شاید پاسخ به این سئوال در داخل تونلهایی که مسدود شده اند – نهفته باشد . شکل ورودی های اصلی به ان تونلها یکسان است – یعنی با دیواره های زیبای مستقیم و طاقهای کم عرض . و موضوع عجیبی که وجود دارد این است که انها تقریبا" مشابه تونلهای است که در امریکای مرکزی مشاهده شده است. در " قزاقستان " در داخل غارهای که در نزدیکی تونلها وجود دارد, نقاشی و نوشته هایی در روی دیوارهاست که شکل و مایه اصلی جهانی دارند . از ان جمله میتوان به خطوط متقاطع شبیه صلیب شکسته نازی ها که سمبل ابدیت است یا خطوط حلزونی شکل را نام برد . اما در مورد هدف کندن این تونلها – دانشمندان روسی عقیده دارند که انها بخشی از یک شبکه عظیم هستند که به طرف ایران *کشیده شده است و شاید هم به تونلهای جدیدی که بعدها در نزدیکی " امودریا " ( واقع در ترکمنستان و در نزدیکی افغانستان )کشف شده اند وصل باشند و حتی امکان دارد به دخمه های پیچ در پیچ زیر زمینی مرکز و غرب چین و تبت و مغولستان متصل باشند . بعضی از ان تونلها در سالهای 1920 و 1921 توسط " اوزندو وسکس " که یک کاوشگر روسی بود کشف شدند, خود وی عقیده داشت که مردم ان سامان از وحشت تهاجم و قتل و غارت مغولها که تحت رهبری چنگیزخان همه جا را بخاک و خون کشیدند- کنده شده است, تا بتوانند در داخل انها مخفی شوند . در این رابطه شرق شناس معروف " نیکولاس روزیخ " عقیده دارد که در جایی در اسیا یک امپراطوری عظیم زیر زمینی وجود داشت که " شمبهالا " نام داشت و از نسل انها یک ناجی جدید بشریت بصورت پهلوان " میترییا " ظهور خواهد نمود. روحانیان تبتی عقیده دارند که ان تونلها پادگان امنی بوده و حتی اخرین انها پناهندگان زیادی را از یک فاجعه عظیم نجات داده است . روایت میشود که ان مردم ناشناخته در داخل ان تونلها به یک منبع انرژی دست یافته بودند, که گویا جانشین انرژی خورشیدی بوده است . یعنی باعث رشد گیاهان و افزایش طول عمر انسانها می شده است – و گمان میرود که نور مهتابی سبز رنگی را منتشر میکرده است . باز هم نکته عجیبی که وجود دارد این است که چنین عقیده ای در افسانه های امریکا نیز وجود دارد . روایت است که یک کاوشگر در دل جنگلهای امازون دخمه تو در توی زیر زمینی را کشف کرده بود که از طریق یک فروغ جاویدان روشنایی اخذ میکرده است . ان کاوشگر در اثر حمله یک عنکبوت غول پیکر با عجله به بیرون فرار کرده بود, ولی در حین فرار شبح انسانهایی را مشاهده کرده بود که در انتهای ان دخمه در حال تردد بوده اند . بازماندگان " اینکا " ها افسانه هولناکی درباره اجداد خود نقل می کنند . طبق گفته انها اجدادشان در دل کوه ها مسکن گزیده بودند و به ندرت از انجا بیرون امده و در زیر نور ستارگان قدم می زده اند . طبق گفته " تام ویلسن " که از متخصصین نسل سرخپوستان در کالیفرنیا میباشد, تعریف می کند که دستنوشته پدربزرگ خود را که حدود 90 سال قبل زندگی میکرده و  هیچگونه اطلاعی از حکایات امریکای جنوبی نداشته را پیدا کرده – پدر بزرگ او در ان دستنوشته اشاره کرده که بر حسب اتفاق یک شهر عظیم زیرزمینی را یافته و خودش برای مدتی در میان مردمان عجیب انجا که لباسی از جنس شبیه چرم – اما نه خود چرم به تن داشتند و به زبان غریبی تکلم مینمودند و غذاهای غیر طبیعی مصرف میکرده اند را بچشم دیده و چند روزی در میان انها بسر برده بود . ایا انها باقی مانده های مردمی هستند که دارای عمر جاویدانند.؟ البته ان قبیل از دانشمندان که به موضوعات فوق طبیعی معتقدند – بلافاصله به این سئوال پاسخ مثبت خواهند داد, اما باید با احتیاط با این موضوع برخورد نمائیم . در حدود سالهای 1899 تا 1900 یک جوینده طلا به نام " وایت اژلومان" به یک گورستان زیرزمینی دست یافت . این گورستان عجیب تا امروز بسیاری از محققان و دانشمندان را در بهت و حیرت عجیبی فرو برده است . در این گورستان زیر زمینی که در سالن وسیع ان صدها جسد بحال طبیعی وجود داشت که بعضی از انها در روی صندلی های سنگی لمیده و بعضی دیگر نیز در حالات طبیعی در اطراف سالن نشسته بودند . حالات انها طوری بود که انگار مرگ انها را ناگهان غافلگیر نموده, و در حالت بیخبری به طور ناگهانی قالب تهی کرده بودند . این اجساد نیز لباسی از جنس شبیه چرم به تن داشتند و داخل ان مکان زیرزمینی نیز به وسیله یک نور سبزرنگ روشن بوده است – و در اطراف و کنار ان اجساد تندیسهای بزرگ طلائی که در زیر نور میدرخشیدند – بچشم میخورد . طبق بررسی های بعمل امده تمام اجساد در یک لحظه معین جان سپرده بودند – متاسفانه دانشمندان نتوانستند علت مرگ دستجمعی انها را بفهمند . ایا انها با انرژِی که علم امروز  از درک ان عاجز است,جان باخته

اند.؟؟!!  سرخپوستان اپاچی از تونلهای بین سرزمین خود و شهر افسانه ای " تایاهواناکو " داستانهایی تعریف می کنند و ادعا می کنند که بعضی از اجداد انها از ترس جنگجویان قبایل دیگر به داخل ان تونلها پناه برده و سالها در داخل انجا به جلو رفته و به امریکای جنوبی رسیده بودند . شاید این گونه روایات را که اپاچی ها تعریف می کنند را با دیده شک و تردید بنگریم . ولی وقتی میشنویم که روسای انها این موضوع را تائید می کنند و میگویند که تونلها به وسیله اشعه مرگباری که " صخره زنده " را منهدم میکرد, کنده شده است – دچار شگفتی می شویم . انها می افزایند که عاملان ان اشعه موجوداتی هستند که در نزدیکی ستارگان زندگی می کنند .!!! نکته پیچیده دیگر وجود چاهی در " پالنگ " میباشد . این چاه که عمقی معادل 70 متر دارد در نزدیکی معابد مایا میباشد . با بررسی های بعمل امده در این چاه –انها وقتی در عمق 45 متری به اب  رسیدند و چیزی معادل 30 متر از این چاه در اب کنده شده است.!! باور نکردنی است چون برای چنین چاهی باید ابتدا پمپی اب داخل چاه را بسرعت به بیرون بیاورد تا موقنی بتواند در اب چاه را حفر کند . نکته دوم پمپی دیگر باید هوا را از بیرون به داخل چاه هدایت کند . حال ان دستگاهها با چه انرژی کار میکردند؟ خود معمای دیگری میباشد .!! . وقتی مجددا" به موضوعات مربوط به اسیا بر میگردیم, پی میبریم که علاوه بر افسانه امپراطوری " شمبهالا " یک امپراطوری اسرار امیز زیر زمینی دیگر به نام " اگارتی " – " اگارتا " یا " اقارتی " در یک پناهگاه امن مرکزی که در یک جایی نزدیک در زیر کوههای هیمالیا قرار دارد وجود داشته است . طبق ادعای پرفسور " اوزند ووسکی " این مرکز با فرهنگ و تمدن انسانی حداقل در 60.000 (شصت هزار )سال قبل پایه گذاری گذاری شده بود . بعضی از روایات مربوط به وجود انها خیلی خیلی تخیلی  هستند و ارزش وقت تلف کردن را ندارند و از طرف دیگر هر از چندگاه یک بار شارلاتانهای جور واجور ظهور نموده و ادعا می کنند که از روحانیون والا مقام انها هستند . اما روایاتی که در مورد پروازهای فضایی مافوق انسانی مردمان ان امپراطوری به قهرمانان موجود در کتب سانسکریت هندوها بچشم میخورد که تعدادی را بفکر انداخته که علیرغم افسانه امیز بودن ان روایات, ارزش مطالعه و بررسی دقیق را دارند .به طوری که یک دانشمند امریکایی مطرح نمود است : موضوع مربوط به امپراطوری زیر زمینی " اگارتی " و دیگر معماهای کیهانی – افسانه های تبت و نعمت الهی روان شناسی تجربی** که بعضی از مردمان اسیا از ان برخوردارند و تماما" در فصول همان کتب نگاشته شده است, مربوط به افسانه تمدن " مو " میباشد . شاید روزی بتوانیم ایده هایی از محتویات کتب باقی مانده کسب نمائیم . اما چگونه و چه موقع.؟ جستجوی یک سوزن در انبار کاه در مقایسه با ان کار ساده ای میباشد و این موضوع  مورد تائید کسانی است که سعی کرده اند پرده از روی راز موجودات فضایی و یا پرستش کنندگان ستاره ها که " هسینگو " نامیده میشود – بردارند . انها از نژاد مردم چین نبودند, در یک منطقه خالی از سکنه که در ضمن اطلاعات چندانی در مورد انجا ندارم و در شمال تبت و در جنوب رشته کوه های " کان لون " واقع است – میزیسته اند . تصور بر این است که انها از ایران و سوریه به انجا امده بودند و یافته های بعمل امده یاداور فرهنگ " یوگاریت*** " میباشد . خصوصا" تصویر " بعل " که یک کلاه کله قندی بسر دارد و تن وی پوشیده از نقره است

 

گنجینه دفن شده اینکاها

 

اگر کاشفان و جنگجویان اسپانیولی بعد از ورود به شهر " کوزکو " ان وحشیگری و خشونت را در مورد مردمان انجا اعمال نمیکردند و " اتاهوالپا " پادشاه ان سرزمین را به ان وضع فجیع نمی کشتند ,خدا میداند که چند فروند کشتی لازم بود تا طلاهای ان سرزمین را بار کرده و به اسپانیا منتقل کنند . ولی مسئولین انجا وقتی غاری در برزیل - این غار شبیه غار علی صدر در همدان است . اما کوچکتروضع را چنین وخیم دیدند, گنجینه های خود را در دل زمین مخفی نمودند و چون مردند و از بین رفتند اسرار محل دفینه ها را نیز با خود به گور بردند .  این کلمات را یکی از سربازان که در ضمن روحانی نیز بود و پدر " پدروچیزادولئون " نام داشت, چندسال بعد از قتل اخرین امپراطور قوم "اینکا"ها و مردم انجا به دست ناخدا و سردار" پیزارو " و سربازان خونخوارش, به رشته تحریر در اورده است . چشمان " پیزارو " در اثر حرص و آز به طلا چنان کور شده بود که تبدیل به حیوان درنده خو گردیده بود که تاریخ برای همیشه به خاطر خواهد داشت . وی امپراتور انها " آتاهوالپا " را اسیر و زندانی نمود و اعلام کرده بود که وی را در ازای تحویل گرفتن تمام طلاجات و ثروت موجود در ان سرزمین ازاد خواهد کرد . طبق روایات همسر امپراطور با غیبگویان کیهانی مشورت نمود و وقتی مطمئن شد که جنگجویان اسپانیولی حتی بعد از تحویل گرفتن گنجینه ها نیز امپراتور را خواهد کشت, ابتدا دستور داد تمام گنجینه را بطور سری در دخمه ها مخفی نموده و مدخل انها را طوری مسدود و کور نمایند که قابل شناسائی نباشد و سپس تمام کسانی که در این ماجرا دخیل بودند به همراه همسر امپراطور خودکشی کردند و همانطور که پرفسور " هارولد ویلکین " نیز تایید می کند, رمز محل ان دفینه ها بصورت هیروگلیف موجود است و فقط بازماندگان ان امپراطور در هر عصر از ان مطلع است و قبل از مرگ به فرزند خود می اموزد . حال ان گنجینه ها در دل غارهای زیر زمینی نهفته است که احتمالا در هزاران سال پیش توسط اقوام خیلی متمدن احداث شده بودند که در ان ایام همین اینکاها به صورت قبایل وحشی سرگردان میزیسته اند

معمای استون‌هنج

                                     

" استون‌هنج "

 

 

 

 استون هنج " یکی از مراکز باستانی جهان است که بسیاری از محققان درباره ان اختلاف نظر دارند . بعضی این بنا را برای شناسائی روزها و مشخص شدن اعتدال روزهای بهار و پائیز میدانند . بعضی این مکان را برای قربانی دادن و قربانی شدن میدانند.. شاید بهتر باشد مطلب امروز را دنبال کنیم تا شما قضاوت کنید, اما به این نکته توجه کنید " استون هنج " تنها مکان سنگی به این شکل در دنیا نیست و همین باعث شده تا تئوریهای مختلفی مطرح شود .

دوایر سنگی" استون‌هنج " یكی از عجایب جهان باستان و از مشهورترین محوطه‌های باستانی امروز جهان است كه از سال 1986 در فهرست میراث جهانی یونسكو ثبت شده است . قدمت این محوطه باستانی كه در دشت" سالزبری "در" ویلت‌شایر" انگلستان واقع شده است، به عصر نوسنگی و عصر مفرغ برمی‌گردد. استون‌هنج - "سالزبری "در" ویلت‌شایر" واقع انگلستان "استون‌هنج" از دو دایره‌سنگی متحد‌المركز تشكیل شده است كه ارتفاع سنگ‌های دایره درونی آن به 6 متر و وزن‌شان به حدود 50 تن می‌رسد . به عقیده كارشناسان،" استون‌هنج" در چند مرحله و در یك دوره زمانی هزارساله، از 3 هزار تا 2 هزار سال پیش از میلاد مسیح، ساخته شده است. ساخت "استون‌هنج" در زمان خود یك شاهكار مهندسی و مستلزم انگیزه، وقت و نیروی انسانی بالایی بوده است. با این حال تا امروز دلیل ساخت "استون‌هنج" روشن نشده است، هر چند تئوری‌های زیادی در مورد كاربرد و دلیل ساخت این دوایر سنگی وجود دارد كه هنوز هیچ یك از آن‌ها به یقین ثابت نشده‌اند. دایره بیرونی "استون‌هنج "كه قطر آن به 115 متر می‌رسید، از سنگ‌های نسبتاً كوچكتری ساخته شده است و دو شكاف كه به عنوان ورودی عمل می‌كرده‌اند، در شمال شرقی و جنوب آن قرار دارد. در قرن هفدهم،" جان اوبری"، باستان‌شناس انگلیسی در لبة درونی این دایره، 56 گودال كشف كرد كه به نام خود او مشهور شدند. بر اساس یك نظریه، این گودال‌ها احتمالاً روزی الوارهایی را به صورت ایستاده در خود جای داده بودند، اما تاكنون هیچ مدركی كه این فرضیه را تأیید كند به دست نیامده است. دایره درونی" استون‌هنج" در حدود هزار سال بعد ساخته شده است. در این زمان حدود 74 تخته سنگ عظیم كه وزن بعضی از آن‌ها به 50 تن می‌رسید، از كوه‌های" مارلبرو داون" در فاصله‌ 30 كیلومتری استون هنجشمال "استون‌هنج" به این محل آورده شدند. از این تعداد 30 تخته سنگ دایرة درونی به قطر سی‌متر را تشكیل می‌دهند، 29 تخته سنگ به صورت افقی روی این تخته‌سنگ‌های ایستاده قرار گرفتند و 15 تخته‌سنگ آخر هم كه از بقیه سنگ‌ها عظیم‌تر هستند، به شكل یك نعل اسب درون این دایرة دوم قرار گرفتند . مطالعات كارشناسی كه به تازگی صورت گرفته نشان می‌دهد برای انتقال این سنگ‌های 50 تنی از "مارلبرو داون" به محل فعلی‌شان، باید لااقل 600 مرد قوی‌هیكل در عملیات انتقال این سنگ‌ها شركت می‌كردند . در طول سال‌های گذشته، ساخت این بنای سنگی عظیم به اقوام مختلفی نسبت داده شده است، اما قوم سازنده "استون‌هنج" تا امروز هنوز مشخص نشده است. بر اساس پرطرفدارترین نظریه، ساخت" استون‌هنج" توسط اقوام نوسنگی در حدود 5 هزار سال پیش آغاز شد و بعدها توسط قوم دیگری كه به تازگی شكوفا شده بود، ادامه یافت. برخی كارشناسان احتمال می‌دهند این قوم دوم كه به قوم" بیكر " مشهور شده‌اند، از قسمت قاره‌ای اروپا به انگلستان آمده باشند، اما تاكنون هیچ مدركی كه این نظریه را تأیید كند به دست نیامده است." استون‌هنج" و ستاره‌شناسی در جهان باستان
نخستین مطالعات علمی در" استون‌هنج" در سال 1740 میلادی توسط" ویلیام استاكرلی" صورت گرفت. "استاكرلی" نخستین نقشه دقیق از استون‌هنج را تهیه كرد و با مطالعه این نقشه متوجه ارتباط احتمالی این بنا حركت خورشید و ستارگان شد . "استون‌هنج" در جهت شمال‌شرقی ـ جنوب‌غربی ساخته شده است و احتمالاً سازندگان آن هنگام ساخت آن قصد پیش‌بینی نقاط اعتدال بهاری و پاییزی (زمانی كه طول روز شب با یكدیگر یكسان می‌شود) و نقاط انقلاب تابستانی و زمستانی (بلندترین روز و بلندترین شب سال) را منهیر در فرانسهداشته‌اند* . بنا بر مطالعات انجام شده در" استون‌هنج"، در نقطه انقلاب تابستانی، یعنی روز 21 ژوئن، خورشید از شمالی‌ترین بخش دایره بیرونی طلوع می‌كند و نخستین اشعه‌های آن درست از میان نعل اسب درونی رد می‌شود. به گفته كارشناسان، بسیار بعید است كه چنین چیزی صرفاً بر اثر تصادف به وجود آمده باشد . اما داغ‌ترین بحث و جدل‌های علمی پس از چاپ كتاب رمزگشایی از" استون‌هنج"، نوشته "جرالد هاوكینز ستاره‌شناس انگلیسی در سال 1963 درگرفت." هاوكینز" در كتاب خود بر ارتباط" استون‌هنج" با حركت ستارگان و نقاط اعتدالین و انقلابین تأكید كرد و گفت كه از استون‌هنج در دوران باستان برای پیش‌بینی كسوف و خسوف خورشید و ماه استفاده می‌شده است. اما این نظریه در سال‌های اخیر و از سوی باستان‌شناسان و كارشناسانی چون "ریچارد اتكینسن" رد شده است . نخستین حفاری‌های علمی در "استون‌هنج" در اواخر قرن هجدهم میلادی توسط "ویلیام كانینگتن" و "ریچارد كالت‌هور" صورت گرفت. در سال 1798 گودال زیر یكی از تخته‌سنگ‌های دایره درونی را كه سقوط كرده بود مورد مطالعه قرار داد و در سال 1810، با بررسی یكی از تخته‌سنگ‌ها متوجه شدند كه این تخته‌سنگ در ابتدا ایستاده بوده است و در سال‌های اخیر سقوط كرده است . در حدود سال 1840، "چارلز داروین"، دانشمند مشهور، از خانواده "آنتروبوس" كه آن زمان مالكیت "استون‌هنج" را در اختیار داشت اجازه گرفت تا برای بررسی تئوری خود در امریکای جنوبی - مکزیکزمینه نقش كرم‌های خاكی در تخریب محوطه‌های باستانی در "استون‌هنج" به حفاری‌های محدودی دست بزند . در شب تحویل سال 1900 میلادی، یكی دیگر از تخته‌سنگ‌های عظیم دایره درونی افتاد و خانواده "آنتوبوس"، یك مهندس معدن به نام" ویلیام گاولند" را مأمور كردند تا این تخته‌سنگ را به حالت اولش برگرداند. " ویلیام گاولند " به رغم آن كه هیچ تجربه‌ای در زمینه باستان‌شناسی نداشت، در طول حفاری‌های خود یكی از دقیق‌ترین و جامع‌ترین گزارش‌های مربوط به عملیات صورت گرفته در" استون‌هنج" را تهیه كرد . اما بزرگترین حفاری باستان‌شناسی در" استون‌هنج" پس از انتقال مالكیت این محوطه باستانی به دولت انگلستان، در سال 1919 و توسط "ویلیام هاولی" و دستیارش "رابرت نیوال" صورت گرفت. بزرگ‌ترین نتیجه حفاری‌های هاولی و نیوال كه تا سال 1926 به طول انجامید، روشن شدن این نكته بود كه" استون‌هنج" بر خلاف آن چه تا آن زمان تصور می‌شد در چند مرحله و در طول یك دوره زمانی طولانی ساخته شده است . تحقیقات" ریچارد اتكینسن"، "استوارت پیگات" و" ماركوس استون" كه در دهه 1950 میلادی و تحت نظر انجمن عتیقه‌شناسان انگلستان صورت گرفت، زمان‌بندی نسبتاً دقیق مراحل مختلف ساخت "استون‌هنج" را كه تا امروز نیز معتبر باقی مانده است، آشكار كرد ." استون‌هنج" در دوران معاصر
و امروز یكی از بزرگترین جاذبه‌های فرهنگی و توریستی كشور انگلستان است، به طوری كه سالانه نزدیك به یك میلیون توریست انگلیسی و خارجی از این محوطه باستانی دیدن می‌كنند . در سال‌های اخیر، عبور اتوبان " A303" از نزدیكی "استون‌هنج" و ترافیك سنگین این اتوبان، باعث به خطر افتادن تمامیت و منظر استثنایی این محوطه در میان دشت "سالزبری" شده است . در حال حاضر، بنیاد میراث انگلستان مشغول مطالعه طرح‌هایی در مورد عبور جاده از یك تونل زیرزمینی و ساخت یك مركز توریستی در مجاورت "استون‌هنج" است كه هنوز هیچ‌كدام از این طرح‌ها قطعی نشده‌اند . در عین حال بررسی‌های علمی در مورد" استون‌هنج" نیز ادامه دارد و هر روز فرضیات جدیدی درباره چگونگی و علت ساخت این بنای سنگی منحصر به فرد مطرح می‌شود. با این وجود هنوز هیچ یك از این تئوری‌ها نتوانسته‌اند توضیحی قانع‌كننده و همه‌جانبه در مورد "استون‌هنج" فراهم كنند و به این ترتیب راز این محوطه باستانی 5 هزارساله تا امروز سر به مهر باقی مانده است .

 

اما نکته  که باعث شده باستان شناسان و محققان بیشتر از همیشه به اسرارامیز بودن این بناها فکر کنند – بناهای مشابه ای است که در اروپا در اسیا و در امریکای جنوبی بچشم میخورد . ایا ارتباطی بین این بناهای دور افتاده از هم وجود دارد . اجازه دهید به این سئوال در مطالب اینده بپردازیم . اما برای اشنایی شما به تعدادی از انها اشاره می کنیم . 1 – منهیر یا من هیرز - در نزدیكی «سارناك» - منطقه ای در فرانسه - ردیف هایی از این سنگ های ایستاده دیده می شود كه «من هیرز» نام دارد. ردیف این سنگ ها بیشتر از سه كیلومتر ادامه دارد. به نظر می رسد بخش های دهم، یازدهم و سیزدهم در دوره های مختلف ساخته شده اند، اما سازنده ها، آنها را طوری كنار هم قرار داده اند كه در عین حال به هم مربوط هم هستند. این بخش ها فضای محوطه را طوری سازمان داده اند كه توجه بیننده به دایره هایی جلب می شود. 2- نیوگراند – در این محیط زیبا که توریستهای بسیاری از ان دیدن می کنند , دایره ای بزرگ که در اطرافش سنگهای غول پیکر چیده شده است . 3 – جزیره مالت – در اینجا هم سنگهای عظیم به شکل دایره بچشم میخورد . 4-  قاره امریکا -در قاره امریکا جنوبی بیش از 28 سنگ چین دایره ای وجود دارد که وزن بعضی از سنگها بیش از 35 تن است .

 

* به اين سنگ هاي ميانی غول آسا " مگاليتز" میگویند . اين واژه از دو واژه يوناني «مگاس» به معناي بسيار بزرگ و «ليتوس» به معناي سنگ تشكيل شده است. مگاليتز ها، يا همين سنگ هاي غول آساي مياني استون هنج، به شكل يك نعل اسب در كنار هم قرار گرفته اند و به اين ترتيب در ميان حلقه بزرگتر يك محور را مشخص كرده اند. اگر در امتداد اين محور يك خط بكشيم و آن را ادامه بدهيم به نقطه اي مي رسيم كه خورشيد در بلند ترين روز سال (روز اول تابستان) طلوع مي كند. بقيه سنگ ها طوري كنار هم قرار گرفته اند كه جهت غروب خورشيد را در كوتاه ترين روز سال (روز اول زمستان) نشان مي دهند و بقيه سنگ ها هم جهت هاي مختلف طلوع ماه را در شب هاي مختلف ماه نشان مي دهند .

مشهورترین مومیایی های تاریخ

توت عنخ آمون

درباره " توت عنخ آمون " مطلب بسیاری در این وبلاک موجود میباشد . در سال 1922 باستان شناس انگلیسی بنام " هوارد کارتر " هنگام حفاریهای باستانی در نزدیکی "الا قصر " مقبره "توت عنخ امون" را کشف کرد . توت عنخ امون " از فرمانروایان سلسله هجدهم مصر بود که در حوالی سال 1348 قبل از میلاد به سلطنت رسید .جسد مومیایی شده این فرعون در تابوتی بطول 180 سانتیمتر قرار داشت که حاوی 1065 کیلوگرم طلا بود . روی نوارهای صورتش, صورتک بسیار زنده نمایی از طلا و پر از جواهرات قرار داده بودند . مجموعه شگفت اوری از انگشتر و گردنبند و طلسم و زینت الات نفیس در لابلای پارچه های کفن یافت شد . اندامهای داخلی بدن فرعون را در اورده و پس از مومیایی کردن در یک صندوق جداگانه از جنس رخام گذاشته بودند . مومیایی و تابوت هنوز در مقبره هستند و طلا و جواهرات در موزه ملی مصر در قاهره به نمایش گذاشته شده اند .

اینس د کاسترو

پدروپدرو پادشاه کاستیل هنگامی که شاهزاده جوانی بیش نبود, به دختری بنام " اینس د کاسترو " دل باخت . اما پدرش که بخاطر مصالح سیاسی از ازدواج ان دو بیمناک بود, اتهامی جعلی به اینس بست و دستور داد سر از بدنش جدا کردند . پدرو به انتظار مرگ پدر ماند و وقتی به پادشاهی رسید, دستور داد قلب دست اندرکاران قتل " اینیس د کاسترو " را از سینه در اورند و همچنین به فرمان او قبر اینیس را نیز نبش کردند . جنازه را مومیایی کردند و لباس به تنش پوشاندند و انگاه بر تخت نشاندند و رسما" به عنوان ملکه کاستیل تاجگذاری کرد . تمام اشراف و نجبا را وادار کردند تا با بوسیدن دست مومیایی به او ادای احترام کنند و به چشم یک ملکه زنده به او بنگرند .!! پدرو در سال 1369 از دنیا رفت .

ریچارد دوم

ریچارد دوم پادشاه انگلستان در سال 1399 میلادی از سلطنت خلع شد و احتمالا" در سال 1400 به قتل رسید . در سال 1413 هنری پنجم دستور داد جسد ریچارد دوم را مومیایی کردند و انرا با البسه و نشانهای تمام عیار سلطنتی به نمایش گذاشت . سه روز بعد هنری در دومین تدفین ریچارد دوم به عنوان صاحب عزا حضور یافت و جسد مومیایی شده ریچارد دوم را در کلیسای " وست مینستر " بخاک سپردند . مدتی بعد سوراخی در پهلوی مقبره ایجاد کردند و دیدار کنندگان میتوانستند دست خود را به درون سوراخ ببرند و سر شاه را لمس کنند . در سال 1776 یک بچه مدرسه ای مشتاق, دست در سوراخ کرد و استخوان فک ریچارد دوم را دزدید . اخلاف این پسر تا سال 1906 این عتیقه را نگهداری کردند و در این سال ان را به سر جای اولش بازگرداندند .! ( دزد هم دزدهای قدیم )

کاترین والوا

کاترین والوا, همسر هنری پنجم در سال 1437 درگذشت, نوه اش هنری هفتم, در کلیسای " وست مینستر " دست به تغییر بنای اساسی زد و در نتیجه جسد مومیایی شده ملکه را نقل مکان دادند . جسد را در تابوت چوبی نتراشیده ای بر زمین گذاشتند و مدت 200 سال در معرض نمایش بود . خدمه کلیسا در ازای یک شلینگ در تابوت را بلند میکردند تا دیدارکنندگان بتوانند جسد را تماشا کنند . اما ظاهرا" تماشای تنها برای " ساموئل پپیز " کافی نبود . وی در سی وششمین سالروز تولدش به کلیسای وست مینسر رفت . حال احساس را از زبان خودش بشنویم : بالاتنه بدنش را در دستانم گرفتم و به یاد اینکه برای اولین بار ملکه ای را میبوسم,  بر لبانش بوسه زدم .! عاقبت در سال 1776 جسد را از ملاء عام خارج کردند .

 دوک مون ماوث

این شورشی انگلیسی را در سال 1685 – و ضمن یکی از فجیع ترین اعدامهای تاریخ سر از بدن جدا کردند ( با 5 ضربه تبر ) تنه و سر جسد را به قبرستان فرستادند, اما در اخرین لحظات متوجه شدند که از او تصویری وجود ندارد . از انجا که او پسر نامشروع چارلز دوم پادشاه انگلستان بود, شایان اهمیت بود که تصویری از او موجود باشد . پس سر و تن را از قبرستان بازگرداندند و به یکدیگر دوختند و لباس بر ان پوشاندند و سرانجام تصویری از ان کشیدند . این تصویر در نشنال پرتریت گالری لندن نگهداری میشود .

بانوی محفوظ

" مارتین وان بوچل " انگلیسی که عادات عجیب و غریب خاص خود را داشت, در فاصله سالهای 1735 تا 1812 زندگی میکرد . در عقدنامه ازدواج او تبصره ای بود – حاکی از اینکه او بعضی از اموال را فقط تا وقتی همسرش روی زمین میماند میتوانست در تصرف خود داشته باشد . وقتی همسر " وان بوچل " در گذشت وی جسدش را مومیایی کرد, لباس عروسی به او پوشاند و درون محفظه ای شیشه ای در اتاق پذیرایی اش گذاشت و به این ترتیب مالکیت خود را بر اموال مربوطه محفوظ داشت . " بانوی محفوظ " توجه عده بیشماری را بخود جلب کرد . وان بوچل همیشه از او به عنوان " عزیز از دست رفته من " یاد میکرد . وقتی او دوباره ازدواج کرد همسر جدیدش که دل خوشی از این رقیب نداشت, دو پا را در یک کفش کرد که جسد را باید از خانه منتقل کنند . بوچل برای اجرای تعهدش مبنی بر اینکه همسر سابقش باید همیشه روی زمین بماند,جسد مومیایی شده را به کالج سلطنتی جراحان هدیه کرد و جسد در انجا بود تا انکه در یکی از حملات هوایی المان در ماه مه 1941 در اثر سقوط بمت متلاشی و خاکستر شد .

جرمی بنتام

جرمی بنتامجرمی بنتام فیلسوف انگلیسی و پدر مکتب " سودخواهی " که در سال 1832 در سن 84 سالگی درگذشت در وصیتنامه اش تمام اموالش را وقف بیمارستان " یونیورسیتی کالج " لندن کرد – مشروطه به اینکه جسدش را نگهداری کنند و در تمام جلسات هیت مدیره بیمارستان حاضر کنند . وی دکتر " ساوثوارد اسمیت " را برای تدارک مومیایی جسد خویش انتخاب کرد . اسمیت اسکلت را مهیا کرد و یک شبیه مومی از سر بنتام ساخت و به ان چسباند,  سپس لباس و کلاه مناسبی هم برایش تهیه کرد . به گفته اسمیت " در محفظه ای از چوب ماهون که درهای تاشوی شیشه ای داشت – جرمی بنتام بر صندلی راحتی خود نشسته بود و عصای مورد علاقه اش را در دست داشت.... به این ترتیب 92 سال تمام جرمی بنتام در تمام جلسات حضور یافت .

خولیا پاستراتا

این زن ریشدار مکزیکی عجیب الخلقه (1860 – 1832) که به عنوان زشت ترین زن تاریخ از او یاد کرده اند در سراسر جهان به نمایش گذاشته شده است . مدیر برنامه اش برای انکه او فقط برای خودش باشد با او ازدواج کرد و وقتی او ابستن شد, برای تماشای زایمانش به فروش بلیط بخت ازمائی اقدام کرد. بچه مرده بدنیا امد و مثل مادرش عجیب الخلقه بود . اندکی پس از زایمان خولیا مرد . شوهرش جسد مادر و بچه را مومیایی کرد و در محفظه ای شیشه ای قرار داد و بلافاصله در سراسر دنیا انها را در معرض نمایش گذاشت . طبق اخرین گزارش مومیایی خولیا در سوئد به نمایش گذاشته شده بود . ( این ادم دو پا برای پول چه کارها که نمی کند )

 

چی هانگچی هانگ

این کاهن بودائی چاق و چله بیش از اندازه مورد علاقه پیروانش در تایوان بود . وقتی مرگش را نزدیک دید, دچار این بیم شد که مبادا لیاقت عشق امتش را نداشته است . پس تصمیم گرفت قداست خود را بیازماید . او وصیت کرد که پس از مرگ جسدش را برای مدت سه سال در گوزه بزرگی نگه دارند. در پایان سه سال اگر جسدش نپوسید و از بین نرفت, انرا با طلای خالص رنگ بزنند و برای همیشه به زیارتش بیایند . پس از پنج سال وقتی که پیروانش پول کافی برای خرید طلا جمع کردند, کوزه را باز کردند . جسد "چی هانگ " کاملا سالم مانده بود و فقط لاغرتر شده بود . جسد را به معبدی در تایپه بردند تا زر اندودش کنند و سیل زائران به زیارتش بیایند و هدیه و پیشکش برایش بیاورند . امروز چی هانگ در معبدی در تایپه در معرض نمایش نشسته است .

از کتاب" نامها و نکته ها" بقلم : ایروینگ والاس – امی والاس – دیوید والچینسکی  - ترجمه و تالیف – دینا بایندر . سیف غفاری - متاسفانه این کتاب در تیراژ کمی منتشر شده است و اخرین تاریخ انتشار مجدد ان ۱۳۶۶ بوده است .

اولین فرعون زن


 
238098.jpg
از زمان هاى قديم سنت اين بود كه در مصر فقط مردان مى توانستند حكمروايى كنند اما روابط خانوادگى خاندان سلطنتى مصر بسيار پيچيده بود و زمانى كه يك فرعون موفق زن به قدرت رسيد، اين سنت فراموش شد.
زنان در مصر باستان
در مصر باستان زنان نسبت به جوامع ديگر مثل بين النهرين و يونان، از نظر اجتماعى شرايط بهترى داشتند. آنان اجازه داشتند كه صاحب اموال خود باشند و از پدر و شوهر خود (آخرين شوهر) ارث مى بردند و هنگام مشاجره و برخورد، اجازه داشتند كه به دادگاه مراجعه نمايند و از حق قانونى خود دفاع كنند.
اساس اين قوانين زنان مصر، برخلاف زنان يونانى كه خانه نشين بوده و نمى توانستند در جوامع ظاهر شوند، حق حضور در جوامع عمومى را داشتند و اين شرايط سبب شد كه تعدادى از ملكه هاى مصر، چه قبل و چه بعد از هات شپ سات به عنوان نيابت پادشاهى مصر انتخاب شوند. قبل از هات شپ سات، هفدهمين سلسله (دودمان) پادشاهى مصر زنانى چون تتى شرى، «آهوتپ دوم»، «آهموس نفر تارى» زندگى مى كردند كه در دستگاه حكومتى مصر به عنوان ملكه صاحب قدرت بودند. به قدرت رسيدن اين زنان يكى پس از ديگرى، سبب شد كه افكار عمومى نظر مثبتى نسبت به قدرت زنان پيدا كنند و باور نمايند كه زنان مى توانند ثبات و نظم در جامعه به وجود آورند. آنان راهگشاى هات شپ سات بودند و يقيناً او زنى فوق العاده بود كه توانست به عنوان فرعون در مصر باستان حكومت كند.
هات شپ سات پنجمين فراعنه هجدهمين سلسله پادشاهى مصر، دختر توتموس اول و آهمس بود. وقتى پدر او مرد برادر ناتنى او كه از هات شپ سات كوچكتر بود به سلطنت رسيد. براساس قوانين مصر باستان، زنان خون سلطنتى در رگ هاى خود داشتند و هر يك از مردان خاندان سلطنتى مجبور بودند كه براى تثبيت موقعيت خود، با يك زن از خاندان سلطنتى ازدواج كنند و اين مسأله اغلب سبب ازدواج فرعون با خواهر تنى، خواهر ناتنى و يا دخترى با نسبت فاميلى نزديك مى شد. به همين جهت توتموس دوم، براى تحكيم موقعيت با خواهر ناتنى خود، هات شپ سات ازدواج كرد. او بسيار ضعيف بود و كاملاً تحت نفوذ شخصيت  قوى هات شپ سات قرار داشت. توتموس دوم چند سال بر مصر حكومت كرد و از هات شپ سات صاحب دو دختر به نام هاى نفرورا و مرى را هات شپ ست و از همسر ديگرش صاحب پسرى به نام توتموس سوم شد. او خيلى زود در سال ۱۴۷۹ پيش از ميلاد درگذشت و توتموس سوم جانشين او شد. به دليل كودكى فرعون جديد هات شپ سات به عنوان نايب السلطنه انتخاب شد. وى و فرعون جديد مصر تا سال ۱۴۷۳ (پ . م) بر مصر حكومت كردند. او با پشتيبانى كاهن هاى معبد آمون، خود را همسر خداى آمون ناميد. در سنگ نبشته هاى ديوارهاى معابد چنين آمده است كه توتموس اول او را وارث خود قرار داده و او را پادشاه مصر سفلى و عليا خوانده است. هنگامى كه توتموس سوم به سن ده سالگى رسيد، هات شپ سات خود را فرعون ناميد و براى اين منظور او زمين ها و عنوان همسر خدا را كه ويژه زنان بود به دخترش نفرورا تسليم كرد. وى در سال ۱۴۹۰ پيش از ميلاد تاجگذارى كرد و نام سلطنتى خود را «ما ات كارا» (سرآمد زنان اشراف زاده) گذاشت.
او پشتيبانان مقتدرى چون راهب اعظم معبد آمون هپاس نب و ساير راهب هاى معابد داشت كه به او كمك كردند تا موقعيت خود را تثبيت كند. در سنگ نبشته ها به او لقب جنگ طلب و خشمناك داده اند. با وجود اين عناوين در دوران حكومت او امنيت نسبى برقرار بود. او براى ارتقا بخشيدن به ارتباطات تجارى مصر، هيأت تجارى مصر را به سواحل آفريقا فرستاد و اين هيأت تا سرزمين پونت (سومالى فعلى) نيز سفر كردند. او معابد بسيارى در تبس بنا كرد كه هنوز يادآور شكوه و جلال معمارى مصر آن زمان است.
و به اين ترتيب او رئيس تمام راهب و راهبه هاى آمون بود و احتمالاً براى انتخاب راهب ها قدرت كافى داشت.
در ميان حكومت زنان، دوران سلطنت هات شپ سات، را مى توان دوران مهمى ناميد، زيرا او بيش از زنان حاكم(نايب السلطنه و ملكه) قبل و بعد از خود حكومت كرد و مصر تحت فرمان او كشورى باثبات و پررونق بود. تا قبل از سلطنت هات شپ سات، هيچ زنى در مصر حكومت نكرده بود و براى ادامه اين سنت، او از لباس مردانه و ريش مصنوعى استفاده مى كرد. شايد براى اينكه بهتر بتواند وظايف يك فرعون را به خوبى انجام دهد. تصاويرى كه از او در ديوار معابد حك شده، هميشه شمايل يك مرد را نشان مى دهد، درحالى كه در مطالب سنگ نبشته ها از او به عنوان يك زن ياد مى شود. او به خود گفته بود كه جنسيت او به اين كه او مى تواند فرعون شود، ربطى ندارد. وى خواست كه با او همانند ساير فراعنه رفتار شود. وقتى كه سپاهى را براى سركوبى نوبيا فرستاد، نه تنها همراه سپاه عازم ميدان جنگ شد، بلكه رهبرى لشكر مصر را نيز خود به عهده گرفت. اين نشان مى دهد كه او رهبرى شجاع و نترس بود و از هرنظر با فراعنه مصر قبل از خود برابرى مى كرد. يكى از دستاوردهاى دوران حكومت هات شپ سات، حكومت بر مصر ميانى بود. او مدتها مصر ميانى را زير سلطه خود گرفت و تعداد زيادى معابد جديد در آنجا بنا نمود. خارج از مصر او موفقيت چندانى به دست نياورد و بسيارى از حكام و شاهزاده هاى فلسطين و سوريه، گاهگاهى سرزمين خود را از سلطه مصر آزاد مى كردند. اين زن فوق العاده بيست و دو سال بر مصر حكومت كرد ومشخص نيست كه وى به مرگ طبيعى مرده يا كشته شده است. او در سال ۱۴۵۸ قبل از ميلاد ناپديد شد.
پس از رسيدن به مقام فرعون مصر، هات شپ سات دستور انجام كارهاى بسيارى را صادر كرد. اولين كار او بناى دو ستون سنگى بزرگ بود كه در آسوان برش داده و به كارناك حمل كردند. اين ستون ها بزرگترين ستون هرمى شكل بود كه به احترام خداى آمون بنا شده بود. از معابد و بناها و سنگ نبشته هاى زمان وى چيز زيادى باقى نمانده است، زيرا اين آثار به دليل هرج و مرج و خشونت پس از وى يعنى در زمان حكومت توتموس سوم تخريب شد. بعدها او دستور ساختن سه ستون سنگى بزرگ دنيا را صادر كرد. (يكى از اين ستون ها قبل از حمل به كارناك ترك برداشت و هنوز در دره آسوان وجود دارد) او تصميم داشت كه اين ستون ها را به مناسبت جشن شانزدهمين سال سلطنتش بنا كند. در كارناك او معابد بسيارى را تعمير كرد و حتى معبد كوچكى هم در صخره هاى شمال مصر بنا كرد و سنگ نبشته هاى زيادى درباره حكومت خود در آن معبد به جا گذاشت كه بيشتر آن در زمان سلطنت توتموس سوم از بين رفت. او دستور داد كه مقبره اى براى وى در دره پادشاهان بنا كنند كه پس از جلوگيرى از بناى مقبره هاى بيشتر در اين دره، ساخت مقبره مشهور او در ديرالبحر آغاز شد. اين معبد يا مدفن در كنار معبد قديمى  تر منتو هاتپ كه مربوط به زمان سلسله يازدهم پادشاهى مصر بود، بنا شد. در اين معبد نيز سنگ نبشته هايى درباره زندگى و دستاوردهاى او پيدا شد كه بيشتر آنها از بين رفته اند.
در اواخر قرن بيستم، جسد موميايى شده توتموس اول و دوم در ميان تعداد زيادى موميايى در ديرالبحر كشف شد. تعداد زيادى موميايى زن ناشناس نيز در اين گروه ديده شد. اخيراً مى گويند كه احتمالاً مدفن او در مقبره ۶۰ دره پادشاهان باشد. تحقيقات نشان داده بود كه اين مقبره به ملكه سلسله هيجدهم پادشاهى تعلق دارد. موميايى يك زن يا هات شپ سات دراين مقبره وجود دارد كه ماسكى جواهرنشان بر چهره دارد و جايى هم براى ريش همانند فراعنه در آن ديده مى شود.
با تشکر از خانم (( معصومه پيروز بخت ))